!she said something about you
بغلش میکند...
میگوید:ببین!!حس اعتماد ما چقدر گرم است!
او سایه ها را یکی یکی با آدم های جدید و جدیدتر و هزار بار جدیدتر امتحان میکند...
اما باز با لحن کپک زده ای میگوید و میگوید...
چقدر دل دخترکِ چموشِ مایوس میخاست به او بگوید:نه نازنین!حس اعتماد ما آتش گرفت!
bz:عشق را بیش از حد گرم نکنید لطفا!برای آن ها که عاشق نیستند میگویم!
نیازم ، نه دیگر آغوشت است نه دستانت نه لبانت و نه چشمان خمارت با .. یک فنجون سکوت تلخ فرو می برم حماقتم رو که دوست داشتن تو بود ...
[گل]
حس اعتماد که آتیش بگیره...وای ی!چه وحشتناک هُما!
وقتی لبخند دنبال جایی برای نشستن میگشت دعا کردم لبانت در ان نزدیکی باشد امیدوارم همیشه شاد باشی
شراره ای مرا به کام میکشد.. به اوج میبرد.. به دام میکشد...
یک کامنت
[گل]
هستی و هست ها ی من در تو خلاصه می شود نباشی نیستم
سر رفت حوصله دوست داشتنم اجاق عشق هم خاموش .....
برای عبور از کنار شانه های کسی باید هر لحظه و هر لحظه به اون نزذیک تر شویم پس اگر عبور نمیخواهیم زیاد نزدیک نشویم چرا که تعریفی داریم به نام حریم